یاد گذشته ها ۲

ساخت وبلاگ

سراب را جرعه جرعه مینوشم و خیال می کنم سیراب شده ام

دلم امروز مچاله است مچاله و در مشت تو جا می شود که میچلانی اش، اشکهایم می بارند به پای تو

من همسر خیالیِ مردی دیوانه ام که هر شب دختری خوش اندام را به کابینم می آورد.

آتش به جانم می زند، روشن که شدم، دور سرش می چرخاندم، بلاگردانش شده ام.

شعله های سرکش روحم در آغوش مندرسش می رقصند.

.....

از جلدم که بیرون آمدم 

تمام موجوداتی که در من گرفتار بودند 

رها شدند

و دنیا خلق شد

و چنین است داستان پیدایش زمین 

....

.

دروغ هایت را کجا بکاری بهتر از دلم؟ 

....

اینجا همه شاعرند ...

شاعرانی شهوت زده بردگان هوس

.....

شیطان را می بینم

نه شاخ دارد نه دم

و نه دندان های تیز و بران

شیطان را می بینم

کاملا شبیه اوست

بوی تو را می دهد

و شهوت اسبی ست که بر روح تو می تازد.

......................

 

همان تقدیر نویس عالی سرشت

چنین سرنوشتی برایم نوشت

که از تو فقط یاد تو با من است

که از من نیابی به جز در بهشت

...................‌.‌.......

من آن بی قرارم قرارم تو باش

و عمری زمستان، بهارم تو باش

در این شام تاریک تنهایی ام

بیا و همیشه کنارم تو باش!

 

..

 

 

آیا باید یا...
ما را در سایت آیا باید یا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 1:04