دلم میگیره از بعضیاشون که عینهو فضولا، سرک میکشن تو زندگی دیگرون، بعد صم بکم عمی میرن رد کارشون.
پلکهام سنگینه، دلم خواب میخواد. چای دم کردم، کنار مامانجان و چای خوردن و تماشای سریالِ عهد دقیانوس، و ...
از نگران نبودنام میترسم، حوصله نگران بودن هم ندارم،
پارسا برای من هست و نیست
...
از شوهر من لجبازتر و یه دنده تر وجود نداره، خب بیا این سالهای آخرو باهم باشیم، چقده بدبدنی و چغر تو.
آیا باید یا...برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 82