جوان پر شور

ساخت وبلاگ

یک روستای کوچک و یک مغازه و خیلی راحت دوباره در برابر هم رسیدیم. ظهر یک روز اسفند ماه. هوا مطبوع و خوش.

وارد مغازه که شدم، لبخند زنان پیش آمد. سلام و احوالپرسی کردیم. چهارپایه چوبی همیشگی اش را کنارم گذاشت و گفت بفرما. 

و خودش به ویترین تکیه داد. به اجناس مغازه نگاه کردم و پرسیدم کشمش پلویی می خوام. گفت کمتر از این ها نیستم به من هم نگاه کن. 

نگاهش کردم. دستهایش رو روی گونه هایش گذاشت و لبخند زد: دیشب تا چهار صبح بیدار بودم. خوابم نمی برد. چشمهامو ببین خوابالو.

گفتم اتفاقا من هم دیشب تا دیروقت بیدار بودم، ساعت از سه گذشته بود. اما بیدار بودنمو دوست ندارم ترسناکه، صدای نفس های یکیو می‌شنوم. کلا شبها توهم میزنم. 

گفت چرا به خودم پیام ندادی. 

- از کجا میدونستم بیداری؟

- پیام می‌دادی اگه جواب میدادم بیدار م یعنی

- من مدل پیرزنها فکرم به کسی قد نمیده، با تنهایی خودم می سازم.

- اتفاقا پیرزنها تا تنها میشن در و پنجره همسایه ها رو میزنم

خندیدم: نمیدونم کسی به فکرم نرسید. جالبش اینه پریروزها با خدا می گفتم فعلا خوشبختم که نه به اشتباه تو زندگی کسی هستم نه کسی به اشتباه تو زندگیمه

- این فکرته که اشتباهه یاسی. تو الان تو اوجی. 

- خانمها احتمالا تو سی تا چهل تو اوجن نه دیگه پنجاه

- هر سنی بهترینه. من اما تو همه بیداری هام به تو فکر میکنم. طبیعیه یه جوون سی و چار ساله ورزشکار و احساسی که تنها با تو صمیمیه اونم البته در همین حد گفتگو. 

- بله طبیعیه. جالب توصیف کردی ورزشکار. 

یکهو  تی شرتش رو بالا زد و شکم شش تیکه ش رو نشون داد و گفت ببین. 

- می‌دونم یحیا. 

- برات مهم نیست بهت حس دارم؟ 

- برای همین حس هاته که دیر به دیر میام پیشت. 

- چرا خودآزاری می کنی ..من با تو آروم میشم. با خیال تو. با بغل کردن های خیالی. با نوازشت. فکرشو بکن دو تا بدن با همه رازآلودیشون برای هم. این خیلی خواستنیه.

- من مثل تو فکر نمیکنم یحیا، در قلب من شاعرانی دلنازک زندگی می کنند که بابت قسمهای عاشقانه ای که تقدیر مجبورشون کرد بشکنند هنوز مصیبت زده اند. 

- یاسی این حرفها به من کارساز نیست من آغوش تو رو می فهمم فقط.

بی اونکه توجه کنم برای خرید کشمش پلویی رفته بودم مغازه ش.  از در مغازه اومدم بیرون. 

دستش را روی شانه ام گذاشت و پرسید همین؟

برگشتم صورت مشتاقش را نگاه کردم و گفتم راستش این حرفهای تو یادم میاره که یک زن هستم. خوشم میاد می‌شنوم. اما وقتی هم نمیشنوم احساس امنیت دارم. 

 

آیا باید یا...
ما را در سایت آیا باید یا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 58 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 16:22