کارن بی گناه

ساخت وبلاگ

 

شلوارهای پسرک خیس شده بود، هر بار مادرش او را می زد همین اتفاق می افتاد. اما گریه نمی کرد. با چشمهای مبهوت به مادرش نگاه می کرد. ناگهان پرسید مامان زیور چرا میزنی من که تازه اومدم کاری نکردم. 

زن پسرک را به عقب هول داد و فریاد کشید مگه نگفتم دیگه نیا حالم از تو و اون بابای کثافتت به هم می خوره، کاش می مردی،

کارن  به دیوار برخورد کرد و افتاد سرش را بلند کرد و مادرش را نگاه می کرد پلک نمی زد. 

زن همچنان که بد و بیراه می گفت، از جایش برخاست، و بچه را از روی زمین بلند کرد و شروع کرد به مشت و لگد زدن به کارن. 

کارن از ترس و درد فریاد می کشید و فریادهایش مادر را عصبی تر میکرد.

ناگهان با ضربه هایی محکم در آپارتمان باز شد و دو مرد و یک زن وارد خانه شدند. مرد ی که موهای بلندش را با کشی مشکی بسته بود کارن را از دستان مادرش گرفت. در واقع کودک را از کتکهای بیشتر نجات داد. 

کارن را بوسید و از کودک معذرت خواهی کرد و او را به زنی که همراهش وارد شده بود سپرد و گفت شما برید بیرون.

 

......

احساس می کردم دارم نقش زمین میشوم. بچه به بغل وارد پارکینگ شدم. صورت سفید و زیبای کارن گر گرفته و قرمز شده بود جای انگشتهای مادر ش و ناخنهایش روی لپهای کارن مانده بود.در حالیکه اشک می ریختم گفتم  حال مامانت اصلا خوب نیس هیولای بدی شده اما خیلی زود خوب میشه. بعدش باهات دوست میشه. تو رو می بوسه. فرشته میشه. کارن که به هق هق افتاده بود، به سختی گفت تو منو نمی زنی؟؛ میذاری موتور سوار شم همون آبیه. ندی به ماهان. 

گفتم بله عزیزم. و از کیفم بطری آب را بیرون آوردم بیا آب بخور کمی بهتر شی. 

آیا باید یا...
ما را در سایت آیا باید یا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kokabhemat بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 16:22